فصل 5: نتیجهگیری 104
5-1 پاسخ به پرسشهای پژوهش 105
5-1-1 پاسخ به پرسش فرعی اول پژوهش 105
5-1-2 پاسخ به پرسش فرعی دوم پژوهش 107
5-1-3 پاسخ به پرسش فرعی سوم پژوهش 108
5-1-4 پاسخ به پرسش فرعی چهارم پژوهش 109
5-1-5 پاسخ به پرسش فرعی پنجم پژوهش 109
5-2 محدودیتهای پژوهش 111
5-3 پیشنهادات پژوهش 112
منابع فارسی113
منابع لاتین119
چکیده لاتین125
فهرست جداول
عنوانصفحه
4-1 جدول تعداد نقش زنان در سریالهای تلویزیونی 75
4-2 جدول نوع نقش زنان در سریالهای تلویزیونی 76
4-3 جدول سن بازیگران زن و مرد در سریالهای تلویزیونی 78
4-4 جدول وضعیت تاهل بازیگران در سریالهای تلویزیونی 80
4-5 جدول نقشهای درونخانوادگی بازیگران در سریالهای تلویزیونی 82
4-6 جدول شخصیتهای مستقل و وابستهی زنان در سریالهای تلویزیونی 84
4-7 جدول زمان نمایش شخصیتهای مستقل و وابستهی زنان در سریالهای تلویزیونی 86
4-8 جدول وضعیت تقسیم کار جنسیتی در سریالهای تلویزیونی 89
4-9 جدول زمانی تقسیم کار جنسیتی در سریالهای تلویزیونی 89
4-10 جدول تعداد تصمیمگیری مستقل زنان در سریالهای تلویزیونی 91
4-11 جدول تعداد فعل مستقل زنان در سریالهای تلویزیونی 92
4-12 جدول زمانی فعل مستقل زنان در سریالهای تلویزیونی 93
4-13 جدول حضور بازیگران در فضاهای جنسیتی در سریالهای تلویزیونی 94
4-14 جدول وضعیت مناسکی شدن رفتار در سریالهای تلویزیونی 96
4-15 جدول وضعیت رتبهبندی کاری در سریالهای تلویزیونی 98
4-16 جدول وضعیت لمس زنانه در سریالهای تلویزیونی 100
4-17 جدول وضعیت عقبنشینی مقبول در سریالهای تلویزیونی 102
فهرست نمودارها
عنوانصفحه
4-1 نمودار تعداد نقش زنان در سریالهای تلویزیونی 75
4-2 نمودار میزان حضور زنان در نقش دوم در سریالهای تلویزیونی76
4-3 نمودار میزان حضور زنان در نقش اول در سریالهای تلویزیونی77
4-4 نمودار میزان حضور زنان در نقشهای دیگر در سریالهای تلویزیونی 78
4-5 نمودار سن بازیگران مرد در سریالهای تلویزیونی 79
4-6 نمودار سن بازیگران زن در سریالهای تلویزیونی 80
4-7 نمودار وضعیت تاهل بازیگران مرد در سریالهای تلویزیونی 81
4-8 نمودار وضعیت تاهل بازیگران زن در سریالهای تلویزیونی 81
4-9 نمودار نقشهای درونخانوادگی بازیگران مرد در سریالهای تلویزیونی 83
4-10 نمودار نقشهای درونخانوادگی بازیگران زن در سریالهای تلویزیونی 83
4-11 نمودار شخصیت بازیگران مرد در سریالهای تلویزیونی 85
4-12 نمودار شخصیت بازیگران زن در سریالهای تلویزیونی 86
4-13 نمودار زمان نمابش شخصیتهای مستقل و وابستهی مرد در سریالهای تلویزیونی 87
4-14 نمودار زمان نمابش شخصیتهای مستقل و وابستهی زن در سریالهای تلویزیونی88
4-15 نمودار تقسیم کار جنسیتی در سریالهای تلویزیونی 90
4-16 نمودار تصمیمگیری مستقل هر جنس به رغم مخالفت جنس دیگر در سریالهای تلویزیونی 91
4-17 نمودار فعل مستقل هر جنس به رغم مخالفت جنس دیگر در سریالهای تلویزیونی 92
4-18 نمودار حجم زمانی فعل مستقل هر جنس در سریالهای تلویزیونی 93
4-19 نمودار صحنههای حضور مردان در فضاهای جنسیتی در سریالهای تلویزیونی95
4-20 نمودار صحنههای حضور زنان در فضاهای جنسیتی در سریالهای تلویزیونی 95
4-21 نمودار میزان شاخصههای مناسکی شدن رفتار در سریالهای تلویزیونی 97
4-22 نمودار میزان شاخصههای رتبهبندی کاری در سریالهای تلویزیونی 99
4-23 نمودار میزان شاخصههای لمس زنانه در سریالهای تلویزیونی 101
4-24 نمودار میزان شاخصههای عقبنشینی مقبول در سریالهای تلویزیونی 103
فصل اول:
کلیات پژوهش
1-1 مقدمه
ارتباط میان افراد که سبب انتقال مفاهیم، افکار و اطلاعات از فردی به فرد دیگر میشود، شرط اصلی پیدایی و ادامهی زندگی جمعی است؛ زیرا زندگی جمعی انسانها بدون وجود ارزشها، هنجارها، اهداف و حتی تعارضاتی که از طریق ارتباط به وجود میآیند، معنا و مفهومی ندارد. به علاوه، پیدایی و پابرجایی ارزشهای گروهی، هنجارها، محتوای فرهنگی و همچنین روندهای یادگیری اجتماعی و در عین حال تضادهای اجتماعی، فقط از طریق ارتباط به وجود میآید. افراد باید برای زندگی جمعی از اهداف، مقاصد، آگاهیها وهمچنین، از تفکر و برداشت دیگران مطلع گردند تا به ارایهی واکنشی در برابر آنان قادر گردند.
بنابراین، رسانهها، به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی، کارکرد انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی و ارزشهای جوامع را بر عهده دارند و گاه نیز میکوشند، حسب نیاز، الگوهای نوینی را به جامعه وارد کنند. در این وضعیت، رسانه به عنوان عامل حفظ و یا تغییر و تحول ارزشها و هنجارهای اجتماعی طرح میگردد.
از سویی دیگر، یکی از ویژگیهای منحصر به فرد دنیای امروز، وجود ارتباطات گستردهی انسانی است، به گونهای که عـصر حاضر را عـصر ارتباطات و جـامعـه امـروز را جامعهی اطلاعاتی خواندهاند. در چنین جامعهای، رسانهها و وسایل ارتباط جمعی، به عنوان عنصری کلیدی در ارتباطات، نقش مهمی ایفا میکنند. اگر شتاب فرایند پیشرفت فناوری اطلاعات و ارتباطات مرکز ثقل تحولات فرهنگی در سالهای اخیر باشد، رسانههای جمعی، از میان تمامی ابزارها و فنون جدید، بیشترین تاثیر فرهنگی را دارند. این رسانهها در حفظ وضع موجود، پیدایش عادات تازه و نیز تغییر در باورها و خلق و خوی و رفتار انسانها سهمی شگرف دارند. البته، میزان تاثیر رسانهها و نیز استقبال همگانی از آنها در همهی جوامع یکسان نبوده، تابع متغیر رشد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی هر جامعه است، اما این دیدگاه عمومی دربارهی کارکرد رسانهها وجود دارد که رسانههای جمعی باید به حراست از محیط و همبستگی بین اجزای گوناگون جامعه در پاسخ به نیازهای محیطی کمک کنند (معتمدنژاد، ۱۳۷۵: ۱۸)
نیازمندی انسان امروز به اطلاعات و اخبار، در جهت دستیابی به رفاه بیشتر، بهتر زیستن و ارضای نیاز کنجکاوی، قدرت ساخت انگارهها و شکلدهی افکار عمومی را به رسانهها داده است. رسانهها به عنوان بهترین منابع شکلدهی افکار و تصورات ما از محیط پیرامون، به ویژه در مورد رویدادهایی که خارج از دسترس، دید و تجربهی مستقیم ما قرار دارند، نقش مهم و برجستهای ایفا میکنند.
امروزه، رسانهها از چنان نفوذ، گستره و قدرتی برخوردارند که میتوان گفت اولویت ذهنی و رفتاری ما را تعیین میکنند و اگر چگونه اندیشیدن را نیاموزند، حداقل این که به چه بیاندیشیم را میآموزند، به گونهای که میتوان گفت رسانههای ارتباط جمعی مهمترین شاخصهی جامعهی مدرن به شمار میآیند و در واقع، القا کنندهی کلیهی هنجارهای فرهنگیاند.
رسانهها، با نشر اطلاعات، افکار، ذهنیات و فرهنگ جامعه را شکل میدهند. بر این اساس، انتخابکنندگان و تدوینکنندگان پیام (مدیران رسانهها و عوامل برنامهساز) نقش بسیار مهمی در چگونگی شکلگیری فرهنگ و تحولات آن دارند. در این میان، رسانههای تصویری به ویژه تلویزیون، نقش بسیار پررنگتری دارند، به گونهای که میتوان گفت تلویزیون، از عوامل اصلی در فرایند اجتماعی شدن و انتقال مفاهیم فرهنگی است.
تلویزیون، به دلیل استفاده از دو حس بینایی و شنوایی به طور همزمان، سرعت در انتقال اخبار، کثرت مخاطبان و توانایی پخش همزمان صوت و تصویر، به وسیلهی پرقدرتی در جهت اطلاع رسانی در جهان امروز تبدیل شده است. در زمینهی ویژگیهای این رسانه میتوان گفت:
1) تلویزیون همزمان دو حس بینایی و شنوایی را متاثر میکند و همین ویژگی، آن را در جایگاهی برتر از رادیو و مطبوعات قرار میدهد
در این سایت فقط تکه هایی از این مطلب با شماره بندی انتهای صفحه درج می شود که ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت کلمات به هم بریزد یا شکل ها درج نشود
شما می توانید تکه های دیگری از این مطلب را با جستجو در همین سایت بخوانید
ولی برای دانلود فایل اصلی با فرمت ورد حاوی تمامی قسمت ها با منابع کامل
2) برنامههای تلویزیونی برای رسیدن به نظر مخاطبان نیازی به واسطه ندارند
3) تلویزیون قادر است همزمان تعداد کثیری بیننده را، به مراتب بیشتر از خوانندگان مطبوعات و شنوندگان رادیو، زیر پوشش پیامهای خود قرار دهد (همان، ۱۴۶).
بنابراین، تلویزیون، به عنوان رسانهای ملی و فراگیر، در زمرهی مهمترین کارگزاران جامعهپذیری عمل میکند. همهی برنامههای تلویزیون حاوی پیام هستند و خواسته یا ناخواسته، معانی و احساسات خاصی را به مخاطب القا میکنند (راودراد، 1382: 168).
تلویزیون به فراهم ساختن چارچوبهای تجربه و نگرشهای کلی فرهنگی که در درون آن افراد، در جوامع امروزی، اطلاعات را تفسیر کرده، سازمان میدهند، کمک میکند. تلویزیون در گسترش شکلهای غیرمستقیم ارتباط در عصر حاضر، به اندازهی کتاب، مجلات و روزنامهها مهم است. تلویزیون شیوههایی را که افراد زندگی اجتماعی را تفسیر کرده، نسبت به آن واکنش نشان میدهند، با کمک به نظم دادن تجربهی ما از زندگی اجتماعی، قالبریزی میکند (گیدنز، 1376؛ 479).
تلویزیون، با مخاطب قرار دادن حس بیننده به جای ذهن او، شرایطی را به وجود میآورد که بتواند با هر بینندهای، با هر سطحی از سواد و ادراک، ارتباط برقرار کند و به آموزش و بازتولید فرهنگی بپردازد؛ بازتولیدی که مبتنی است بر ارایهی تجربیات مشترک از محیط بیرونی و یادگیری آسان و اثربخش تصویری. این بازتولید منجر به شکلدهی به فرهنگ اجتماعی میگردد.
در این زمینه، نمایش جایگاه و نقشی خاص دارد. صنایع فرهنگی، در طول دههی گذشته، نمایش رسانهای را در فضاها و پایگاههای نو تکثیر داده است و خود نمایش یکی از اصول ساماندهنده به اقتصاد، سیاست، جامعه و زندگی روزمره شده است. فرهنگ رسانهای، برای جذب مخاطبان بیشتر و افزایش قدرت، نفوذ و سود خود، هر روزه شیوههای نمایشی و چشماندازهای پیچیده و فنی جدیدتری به کار میگیرد، به گونهای که فرهنگ تصویری سرگرمیهای اطلاعاتی جذابیتی روزافزون دارد.
نمایشهای اغواگر، تحت تاثیر فرهنگ چند رسانهایها، شهروندان و مخاطبان رسانهها و کل جامعهی مصرفکننده را جذب خود کرده، درگیر با شبکهای معنایی از سرگرمی، اطلاعات و مصرف میکند؛ الگویی که اثر عمیقی بر کردارها و پندارهای فردی و اجتماعی دارد. وقتی جهان واقعی به تصاویر ساده تبدیل میشود، تصاویر ساده به موجودات واقعی و تلقینهای ایجادکنندهی رفتارهای هیپنوتیک تبدیل میشود. وقتی تصویر، با استفاده از ابزارهای رسانهای گوناگون، فرد را وادار به دیدن جهان میکند، دیگر نمیتوان جهان را به صورت واقعی درک کرد و طبیعی است که حس ممتاز انسان، حس بینایی میشود؛ درست همان طور که در دوران گذشته، حس لامسه برتری داشت.
با رشد و توسعهی فناوریهای اطلاعاتی و چند رسانهای جدید، نمایش فناورانه بر شکلگیری خطوط و مسیرهای اصلی و فرعی جوامع و فرهنگهای امروز اثر انکارناپذیری داشته است، به گونهای که نمایش رسانهای یکی از ویژگیهای اصلی و معرف پدیدهی جهانی شدن گردیده است (کلنر، 1385: 164- 162).
در این میان، زنان بهعنوان نیمی از مخاطبان جامعه، اهمیت و نقش خاصی مییابند. تلویزیون میکوشد با کمک ابزار نمایش از طرفی تصویری خاص از زنان جامعه را به بیننده القا نماید و تصویر پذیرفتنی از زن را معین و مشخص نماید و از سویی دیگر، الگوهای رفتاری خاص زنان را شکل دهد.
همچنین، تلویزیون با نمایش تصویر ویژهای از زنان و چگونگی تعامل دیگر اقشار جامعه با آنان، به گونهای برای اقشار مختلف جامعه در برخورد با زنان نیز الگوسازی میکند.
تاریخ بر فراز و نشیب تلویزیون در ایران با جنسیت و مناسبات جنسیتی گره خورده است و گرچه تغییراتی را در عرصهی جنسیت تجربه کرده که خود نشان از همراهی با تحولات اجتماعی دارد، ولی مناسبات جنسیتی تنیده شده در فضای دراماتیک فیلمهای آن، اشکالی را سامان داده است که در بستر تحولات اجتماعی، بار سنت و مدرنیته را به دوش میکشند؛ به گونهای که میتوان گفت صورت پدرسالارانهی روابط جنسیتی، سنت دیرینهی تلویزیون ایران از زمان ظهور تا کنون بوده است (رحمتی و سلطانی، 1383: 10)
1-2 بیان مساله
نظام ارتباطی، به عنوان یکی از ارکان اجتماع، با دیگر نظامهای اجتماعی دارای روابط متقابل و پیچیدهای است.
پس میتوان جهان امروز را دنیای الکترونیک دانست که مشخصهی اصلی آن، رسانههای گروهیاند که فاصلهها را از میان میبرند و باعث جهشی اطلاعاتی میگردند و درست به همین دلیل، تاثیرات شگرف فرهنگی و اجتماعی دارند (سورین و تانکارد، 1390: 394).
بر همین مبنا، یعنی بر مبنای تاثیرات فرهنگی و اجتماعی رسانه مبتنی بر تغییر و تحولات ابزار رسانه می شود، از جمله اقشار اجتماعی که به شدت متاثر از تاثیرات اجتماعی و فرهنگی رسانه است، زنان میباشند. زن و مرد، بابت متمایز بودن در ساختار بدنی خود، دو گروه مجزا در جامعه انسانی را تشکیل میدهند. این، در واقع بزرگترین گروهبندیای است که در هر جامعهای میتوان انجام داد. اما این گروهبندی به دنبال خود تفکرات قالبی و کلیشههای جنسیتی را به همراه داشته است. زن و مرد، هر یک به دیگری صفاتی را نسبت میدهند و آن را مختص مردان و یا زنان میدانند و هیچ تفاوتی بین اعضای گروه زنان یا مردان قایل نمیشوند و امکان متفاوت بودن زنان از یکدیگر را امری نزدیک به محال تلقی میکنند.
زنان جامعه ما چندان در بیان مستقل اندیشهها و زندگیشان توانایی نداشتهاند و در بسیاری اوقات، به عنوان افراد فرعی از متن جامعه حذف و به حاشیه رانده شدهاند. بر این اساس، با ایجاد دو نظام ارزشی، مردان اصل و زنان فرع بودهاند. شیوه و سبک زندگی در جامعه ما بر اساس این نگرش، یعنی اصلی – فرعی شکل گرفته است و موجودیت و هستی خانواده نیز در هدفهای اصلی و فرعی معنا پیدا کرده است. زنان در فرهنگ ما هیچگاه نه به صورت افراد مستقل از شوهر یا فرزندان، بلکه همواره در مقام همسر یا مادر نشان داده میشوند. این در واقع در حکم آن است که به شیوهای زیرکانه به جامعه القا کنیم که زنان فقط در مقام همسری وابسته به شوهر یا مادری تابع نیازهای فرزندان، وجود خارجی دارند. (میشل 1376، 127)
تحلیل مناسبات جنسیتی در قلمرو فرهنگ، یکی از اصلیترین طرحهای پژوهش در نظریههای فرهنگ معاصر است. در این حوزه، با تحلیل جنبههای فرهنگ، میکوشند مناسباتی را بیابند که از طریق آنها، ارزشها و هنجارهای مردسالارانه در جامعه بازتولید میگردند. از این جهت، رسانههای جمعی به عنوان یکی از مهمترین منابع تولید فرهنگ، بیشترین نقد را به همراه دارند.
در فرهنگ عامه و رسانههای تودهای، معمولا زنان یا به عنوان ابژه و موجودی ابزاری و حاشیهای بازنمایی میشوند و یا – به عنوان مقولهای اجتماعی، مانند مخاطبین، شنوندگان و بینندگان فرآوردههای فرهنگی – نادیده گرفته میشوند. بر این اساس، میتوان گفت گونهای گفتمان جنسیتی بر رسانهها حاکم است.
مقصود از گفتمان جنسیتی، آن گروه از بیانهای معطوف به سلطه است که واجد دو مشخصهی اصلیاند: یکم آن که خواست جنسی اصلیترین مضمون آنهاست و دوم آن که به یک گفتمان هژمونیک بدل شدهاند و به عنوان یک گفتمان عام و شایع، یک دوره از تاریخ اجتماعی ایران را، رقم زدهاند (کاشی، 1385: 12).
به جرات میتوان گفت که اکثر کنشهای اجتماعی به گونهای آمیخته با جنسیتاند (ابراهیمی و کاظمی، 1388: 35). البته نباید از یاد برد که همواره کنشهای متفاوت با سنتهای پایداری که عرف بر اساس آن عمل میکند، واکنشهای تندی را به همراه داشته است و در این میان، شاید زنان بیشتر از مردان به بازتولید سنتهای خانوادگی، روابط محلی و آداب و رسوم سنتی میپردازند (آلکوف، 1385: 62) و در کنار آنها قانون، سنت و آداب و رسوم جامعه، هر یک به نوعی مسوول این وقفههای عجیب سکوت و سخن گفتن بودهاند (وولف، 1379: 73).
از این نظر، چگونگی بازتولید زبان جنسیتی در کنشها و منشهای اجتماعی از طریق رسانه اهمیت مییابد. این امر، البته در کنشهای تصویری از اهمیت ویژهای برخوردار است.
تلویزیون با تثبیت موقعیت نابرابر اجتماعی و معناسازی اجتماعی جهتمند آن، در تثبیت و تقویت هنجارهای اجتماعی مردانه در جامعه نقش اساسی بازی میکند. نقش تلویزیون صرفا نشان دادن زنان در نقشهای سنتی نیست، بلکه نقشی اساسیتر در کمک به ارایهی تعریف و شکل معانی اساسی زنانگی و مردانگی ایفا میکند.
به عنوان مثال، دردههی اخیر ساختار سنتی، در اثر فرایندهای جداییناپذیر و به هم پیوستهی کار و آگاهی زنان، زیر سوال رفته است. تحصیلات عالی و اشتغال زنان، از سویی باعث کسب ارزشها، نگرشها و برداشتهای جدیدی گردیده است و از سویی دیگر، سبب دشواری در هماهنگ کردن نقشهای سنتی با نقشهای جدید شده است (ساروخانی و رفعتجاه، 1383). بر این اساس، در بخشی از برنامههای تلویزیونی، زنان با وجود اینکه ممکن است در چهار دیواری خانه به تصویر کشیده شده باشند، اما زنانی هستند درگیر عواطف و فاقد پیچیدگی و البته نیازمند هدایت و راهنمایی به وسیله مردان با کفایت، منطقی و دارای عقل سلیم.
سبک رفتاری زنان و زنانگی در برنامه تلویزیونی تصویری تصادفی و بی دلیل را بیان نمیکند؛ بلکه این بیان نوعی مراسم سیاسی است که موقعیت طبقهی زن را در ساختار اجتماعی تثبیت میکند، نوعی نمایش جنسیتی. (کاظمی و ناظر فصیحی 1386، 139)
درست در همینجا است که رسانهی تلویزیون و نگرش مدیریتی حاکم بر آن اهمیت مییابد. در واقع، تلویزیون در اینجا چیزی بیش از یک رسانه است؛ تلویزیون ابزار قدرت مردانه در جهت حفظ وضع موجود مردانگی و زنانگی میباشد.
تلویزیون به عنوان یکی از ابزارهای مهم اجتماعی سازی در دنیای مدرن، با بازنمایی الگوها و هنجارهای جنسیتی حاکم بر زندگی اجتماعی در قالب اجراهای نمایشگونه، عملا نقش برسازنده و بازتولید کنندهی این هنجارها را در زندگی اجتماعی امروزی برعهده دارد.
از میان برنامههای تلویزیونی، آنچه بیشترین میزان توجه بینندگان در همهی سنین و گروههای مختلف طبقاتی را به خود جلب میکند، سریالهای تلویزیونی است؛ برنامهای که هم برای گذران اوقات فراغت انتخاب میشود و هم میتواند محملی باشد برای آشنایی با دنیای افرادی دیگر و زندگی آنان، از خلال داستانی که به نمایش درمیآید و البته، در خلال این داستان، فرهنگ، آداب و رسوم و روش زندگی شخصیتهای داستان هم به تصویر کشیده میشود.
سرگرمی همیشه مهمترین بستر برای نمایش بوده است، اما در جامعهی سرگرمیهای اطلاعاتی امروزی، سرگرمی و نمایش به نحو قابل توجهی وارد حوزههای اقتصاد، سیاست، جامعه و زندگی روزمره شدهاند. صورتهای کنونی سرگرمی در تلویزیون، در حال تزریق فرهنگ رسانهای در دستگاههای خود هستند. در عصر رسانههای نمایشی، خود زندگی هم تبدیل به یک فیلم میشود و ما زندگی خود را در قالب فیلمی میسازیم که خود هم بازیگر و هم تماشاچی یک نمایش مستمر بزرگ میشویم (کلنر، 1385: 168 – 167).
به سریالهای تلویزیونی نباید تنها به دید یک تفریح و گذران اوقات فراغت نگریست، بلکه رموز و نشانههای موجود در آن، با درگیر کردن مخاطب در طول روایت، پیامهای خود، از جمله پیامهای جنسیتی را انتقال میدهد. از نظر دبور، همبستهی نمایش، تماشاکننده است؛ همان بیننده و مصرفکنندهی منفعل نظام اجتماعی که بر اساس تسلیم، اطاعت و تولید تفاوتهای قابل فروش و بازاری، برنامهریزی شده است.
از این رو، مفهوم تماشا متضمن تمایز میان فاعلیت و انفعال و مصرف و تولید است. جامعهی نمایش، ابزارهای خود را بیشتر از طریق سازوکارهای مصرف، اوقات فراغت، خدمات و سرگرمی بسط میدهد. دبور بیان میدارد که نمایش آن لحظهای است که مصرف به درجهی اشغال کامل زندگی روزمره رسیده باشد. نمایشهای رسانهای آن بخش از پدیدههای فرهنگ رسانهای است که ارزشهای اساسی جامعهی معاصر را در خود دارد و در جهت آشناسازی و وارد کردن افراد به زندگی اجتماعی به کار میآید و بحثها و مناقشات اجتماعی و شیوههای حل آنها را به نمایش درمیآورد (همان: 166-164).
بر این بنیاد، وسایل ارتباط جمعی نه تنها بازتاب شرایط جامعه هستند، بلکه وظیفهی رهبری و هدایت فکری جامعه را نیز به عهده دارند.
تلویزیون نیز به عنوان یکی از مهمترین وسایل ارتباط جمعی، همراه و مانند یکی از اعضا در خانواده حضور دارد و بر آن تاثیر گذاشته، ساخت اجتماعی روابط زن و مرد را متحول میسازد. این تاثیر دو صورت متمایز دارد:
1) با نشان دادن زنان و مردان و ویژگیها و خصوصیات آنها، که شامل نقش زن و مرد در خانواده نیز میشود، جامعه را به خودآگاهی میرساند. به عبارت دیگر، ساختار روابط جنسیتی و وضعیت موجود آن را نشان میدهد.
2) با نشان دادن وضعیت مطلوب و ارایه پیشنهادها و راهحلهای عملی، جامعه را به سوی تحول در ساختار روابط و از جمله، تحول در نقشهای خانوادگی زن و مرد هدایت میکند. به عبارت دیگر، تغییرات آرمانی ساختار روابط جنسیتی را نشان میدهد.
این پژوهش در واقع به همین مساله میپردازد. این پژوهش به دنبال آن است که با تحلیل سریالهای تلویزیونی بررسی نماید که رسانهی تلویزیون در ایران چه نگرش یا نگرشهایی را در مورد زنان بازتاب میدهد، چه الگو یا الگوهایی را نمایش میدهد، وضع موجود را چگونه تبیین و تفسیر میکند و در نهایت، چه تصویری از وضع مطلوب گفتمان جنسیتی جامعهی ایران ارایه میدهد. به طور خلاصه، نرخ نگرش به زنان در سریالهای تلویزیونی چگونه است؟
1-3 اهمیت و ضرورت
زندگی معاصر بدون رسانههای ارتباطی غیر قابل تصور است. رسانهها، موقعیت یا عرصهای را فراهم میکنند که در آن، روز به روز بیشتر مسایل زندگی عموم، چه در سطح ملی و چه در عرصهی بینالمللی متجلی میشود. هرگونه کوششی برای درک شیوهی عمل رسانههای جمعی در زندگی امروزی ما باید با شناخت این واقعیت آغاز شود که رسانههای جمعی جزو لازم جامعه و زندگی فردی ما هستند (مک کوییل، ۱۳۸۲، ۲۲)
ارتباطات همگانی بر بسیاری از جنبههای فعالیتهای اجتماعی ما اثر میگذارد. حتی وسایل سرگرمی نیز تاثیر فراگیری بر تجربهی ما دارند. این امر تنها به این علت نیست که آنها بر ایستارهای ما به شیوههایی خاص تاثیر میگذارند، بلکه از آن روست که آنها وسیلهی دسترسی به اطلاعاتی هستند که بسیاری از فعالیتهای اجتماعی به آنها بستگی دارد (گیدنز، ۱۳۷۳، 197)
اصولا برای رسانه کارکردهای زیر را برشمردهاند:
1)کارکرد نظارتی:
کارکرد نظارتی رسانههای جمعی مبین اطلاعرسانی و آگاهیبخشی است. رسانهها در این زمینه مخاطبان را از محیط اجتماعی خود، آگاه میسازند تا واکنشهای لازم را برای انطباق با آن داشته باشند. این کارکرد، مخاطبان را خطرات احتمالی محیطی آگاه ساخته، راههای مقابله با آن و یا جلوگیری از آن را گوشزد میکند .
2) کارکرد آموزشی یا انتقال فرهنگ:
شکلدهی به هنجارها، ارزشها، نگرشها و رفتارها. مخاطبان به صورت منفعل و ناخودآگاه در معرض اطلاعات رسانهای قرار میگیرند و برای انجام رفتارهای خاص و کسب مهارتها، هنجارها و ارزشهای ویژه، آموزش میبینند. رسانهها میتوانند با ارایهی الگوهای رفتاری، چهارچوبهای مرجع و اطلاعات مطلوب، به افزایش مهارتهای شهروندی و شکلگیری رفتارهای مدنی کمک کنند.
3)کارکرد نوگرایی و توسعه
4) کارکرد راهنمایی و رهبری
در این میان، رسانهای که بتواند به سهولت در دسترس عمومی افراد جامعه قرار بگیرد، نقش ارتباطی موثری خواهد داشت. تلویزیون دارای چنین ویژگیای است. بنابراین، تلویزیون از سویی میتواند ابزار قدرت حاکم باشد، در جهت بازتولید وضع موجود و از سویی دیگر، توان آن را دارد که به ابزار تغییر وضع موجود بدل گردد. این امر، به ویژه در جامعهی در حال گذار ایران که با انبوه تعارضهای فرهنگی رودررو است، اهمیت و ضرورتی خاص مییابد. عدم شناخت صحیح از کارکردها، نتایج و اهداف برنامههای تلویزیونی میتواند هم به کمرنگ شدن ارزشها و هنجارهای حاکم منجر گردد و هم موجب کجفهمی پیامهای فرهنگی این رسانه در زمینهی تغییر و تحول فرهنگی و اجتماعی جامعه شود.
در مورد برنامه های تلویزیونی باید توجه نمود که گسترش تکنیکهای نوین ارتباطی، نظیر رادیو، تلویزیون و سینما، اشاعهی بیش از پیش پیامها را امکانپذیر ساخته است؛ پیامهایی که دیگر به پیامهای خبری محدود نمیشوند. امروزه، در رسانههای تصویری، حجم پیامهای تبلیغاتی، تصویرها و مطالب و داستانهای سرگرمکننده، از خبرها بیشتر شدهاند. تلویزیونها نقش خود را به عنوان وسایل خبری به معنای دقیق کلمه از دست دادهاند و به ابزارهای مهم فرهنگ توده تبدیل شدهاند.
پیامهای جدید وسایل ارتباطی، دیگر تنها در اختیار آن دسته از افراد جامعه که در پی کسب اخبار و گسترش آگاهیهای اجتماعی هستند، قرار نمیگیرند، بلکه با تحریک تمایلات و لذتها، به تمام اعضای جامعهی تودهوار عرضه میشوند. این پیامها، در عین حال که به نیاز انسان برای ارتباط فکری پاسخ میدهند، تمایلات روانی وی را نیز ارضا میکنند (معتمدنژاد، 1385: 135-134).
این امر، اهمیت و ضرورت هر نوع بررسیای در مورد چگونگی نقشآفرینی رسانه در فرهنگسازی با ابزار نمایش و ادراک گفتمان حاکم بر برنامههای نمایشی تلویزیون، به ویژه سریالهای تلویزیونی را مشخص و معین میسازد.
از سویی دیگر، از آن جهت که امروزه زنان به عنوان نیمی از پیکر جامعه نقش و کارکردی روزافزون یافتهاند، به گونهای که علاوه بر حفظ نقشهای همسری و مادری، در عرصهی اجتماع نیز جایگاه و پایگاهی روزافزون دارند و از جهت دیگر، با توجه به این که زنان، به واسطهی مجموعه نقشهای خود، با مجموعهای متفاوت از مسایل و آسیبها مواجهند، توجه به گونهی فرهنگسازی تلویزیون به عنوان عامترین رسانه در مورد آنها اهمیتی تام و تمام مییابد.
به یاد داشتهباشیم که قلمرو الگوها و اشکال کنش متقابل زنان و مردان چنان گسترهی وسیعی از زندگی اجتماعی و حیات روزمره را دربرمیگیرد که هر گونه تغییری در آن میتواند به عنوان یکی از شاخصهای تغییرات کلان در سطح لایههای زیرین اجتماعی محسوب شود؛ لایههای دیرپایی که تغییر در آنها میتواند نمایانگر تغییرات بنیادی در کل جامعه باشد.
تفکرات قالبی و کلیشههای جنسیتی گاهی از آنچنان بنیان استواری برخوردارند که جزو ذاتی گروه منتسب به آن صفت تلقی میشوند. شناخت این کلیشهها و بیرون کشیدن آنها از فرهنگ ایرانی در جای خود امری مهم است، زیرا به آنان که در انتقال فرهنگ و میراث گذشتگان به آیندگان نقش دارند و آنان که در جامعهپذیر کردن افراد جامعه نقش موثر ایفا میکنند، کمک مینماید تا با درک اهمیت و ضرورت این موضوع، آن را از گردونهی بازتولید فرهنگی خارج نمایند و نیرویی شوند در راه تربیت نسلی با شناختی درست و بینشی روشن.
امروزه یکی از شاخصههای اساسی توسعه را درصد بالای مشارکت زنان در فعالیتهای گوناگون اجتماعی و فرهنگی میدانند. برای رسیدن به توسعهی فرهنگی، سازمانهای فرهنگی و به ویژه رسانههای صوتی و تصویری نقشی خاص و بهسزا مییابند. اما این تحول فرهنگی هنگامی به دست میآید که درکی دقیق از موقعیتها وجود داشته باشد. بنابراین، هر نوع پژوهش در این زمینه که بتواند شناختی جامعتر از فرهنگسازی تلویزیون در حوزهی زنان ارایه دهد، اهمیت و ضرورت مییابد.
پیشینه تحقیق: در باب پیشینه تحقیق اگرچه در گذشته در باب برنامه ها و سریال های تلویزیونی صدا و سیما کارهای زیاد و ارزشمندی انجام شده است اما تا کنون چنین تحقیقی با این موضوع انجام نشده است. به عنوان مثال اگر مواردی را در صدد مطرح کردن و بیان آن در باب کارهای نزدیک و شبیه به این موضوع تحقیق بیان کنیم می توان به تحقیق آقای علیرضا راد در باب تکامل شخصیت دختران و پسران جوان با تاثیر گیری از برنامه های صدا و سیما در دوران بزرگسالی را ذکر کرد و یا تحقیق خانم لادن فتوحی در موضوع کاهش منزلت اجتماعی زنان بر اساس تاثیرات برنامه های صدا و سیما بر ارکان تاثیر گذار جامعه را بیان کرد.
1-4 اهداف
در کنفرانس بینالمللی سیاستهای فرهنگی1 که در دههی 70 در شهر ونیز توسط یونسکو برگزارشد، توسعهی فرهنگی2 به عنوان مفهومی جدید به ادبیات توسعهی جهان افزوده گشت. از این دوره به بعد، هر عملی در حوزهی توسعه، اعم از توسعهی اقتصادی و اجتماعی، بدون در نظر گرفتن فرهنگ، ناقص و نارسا محسوب میگردد (باهنر، 1385: 11).
فرهنگ را میتوان عبارت دانست از:
1) مجموعهای از قواعد جهت منظم کردن افراد انسانی در یک نظم اجتماعی
2)نهادهای مشترک و معانی مشترک متصل به آنها
3)مجموعه روشهای مشترک احساس و تفکر (یوسفیزاده، 1382: 163)
رسانه به عنوان نهادی فرهنگساز، در تمامی موارد بالا، اعم از بسط قواعد زیست اجتماعی، طراحی نمادها و معانی آنها و القای روشهای احساس و اندیشه، نقش و کارکردی اساسی دارد.
در این میان، رسانههای تصویری، به ویژه تلویزیون به عنوان عامترین رسانهی تصویری، جایگاه خاص مییابند. از سویی دیگر، نگاهی به فیلمها و سریالهای تلویزیونی، نمایشگر تصویری پر فراز و نشیب از جنسیت و مناسبات جنسیتی است. مناسبات جنسیتی تنیده شده در فضای دراماتیک فیلمهای تلویزیون ایران، صورتهایی را سامان داده است که در بستر تحولات اجتماعی بار سنت و مدرنیته را به دوش میکشد. پاسخ به پرسش مدرنیته، جز از طریق فهم این لایهها و دستیابی به عمق حیات روزمرهی اجتماعی به کمک فرهنگ میسر نیست.
کاوش وضعیت بازنمایی روابط متقابل زنان و مردان در سریالهای تلویزیونی با فرض بازنمایی، بیانگر تحلیلی است که نشان از ارتباط تلویزیون با وضعیت اجتماعیاش دارد. این فرضیه بر آن است که رسانهها ارزشهای اجتماعی حاکم بر یک جامعه را منعکس میکنند (استریناتی، 380: 243).
بنابراین، این پژوهش به دنبال آن است که با شناخت نوع نگرش به زنان در رسانهی تلویزیون و در قالب سریالهای تلویزیونی، به فهم سیاستهای فرهنگی حاکم بر این رسانه در حوزهی بازنمایی و شکلدهی به مناسبات جنسیتی نایل آید و امیدوار است که نتایج این پژوهش، در اصلاح ساختار برنامههای تلویزیون، در جهت نقش و کارکرد واقعی زنان در حوزهی اجتماع، مفید واقع گردد.
به گونهای خاص، این پژوهش اهداف زیر را مدنظر دارد:
1) تعیین حجم حضور زنان در سریالهای تلویزیونی
2) شناخت گفتمان جنسیتی فردی، ساختاری و نمادین ارایه شده در سریالهای تلویزیونی
3)شناخت مناسبات جنسیتی کلامی و غیرکلامی ارایه شده در سریال های تلویزیونی
1-5 پرسشهای اساسی پژوهش
پرسش اساسی این پژوهش عبارت است از:
« نرخ نگرش نسبت به زنان در سریالهای تلویزیونی چگونه است؟ »
بر این اساس، سوالات فرعی زیر مطرح میگردند:
1) حجم حضور زنان در سریالهای تلویزیونی به چه میزان است؟
2)گفتمان جنسیتی ارایه شده در سریالهای تلویزیونی در سطح فردی چگونه است؟
3) گفتمان جنسیتی ارایه شده در سریالهای تلویزیونی در سطح ساختاری چگونه است؟
4)گفتمان جنسیتی ارایه شده در سریالهای تلویزیونی در سطح نمادین چگونه است؟
5)نرخ مناسبات جنسیتی کلامی و غیرکلامی در بین کنشگران زن و مرد در سریالهای تلویزیونی چگونه است؟
1-6 تعریف اجزای مساله
• گفتمان:
جزو یا قطعهی گسترشیافتهی متن است که واجد شکلی از سازمان درونی، یک پارچگی یا انسجام است. بافتی که پارهای گفتارهای خاص در بستر آن به وقوع میپیوندد، گفتمان را تعریف میکند. این بافتها یا زمینههای تولید متون، شاکلههای درونی متون خاص تولید شده را تعیین خواهند کرد (میلز، 1382: 17).
• گفتمان جنسیتی:
گفتمان جنسیتی، آن گروه از بیانهای معطوف به سلطه است که واجد دو مشخصهی اصلیاند: یکم آن که خواست جنسی اصلیترین مضمون آنهاست و دوم آن که به یک گفتمان هژمونیک بدل شدهاند و به عنوان یک گفتمان عام و شایع، یک دوره از تاریخ اجتماعی ایران را، رقم زدهاند (کاشی، 1385: 12).
• نگرش:
آمادگی ذهنی و عصبیای که با تجربه سازمان مییابد و بر کنشهای فرد در برابر تمامی اشیا و شرایط و اوضاعی که به آنها مربوط میشود، تاثیری هدایتبخش و پویا بر جای میگذارد (ساروخانی، 1380: 48).
• مناسبات جنسیتی
روابطی است که بر محور جنسیت و تفاوتهای جنسیتی کنشگران شکل میگیرد. این روابط، به نوعی، شکلی از کنش متقابل میان دو جنس را نیز با خود دارد (رحمتی و سلطانی، 1383: 15).
• مناسبات جنسیتی سطح فردی
مناسباتی که بر مبنای تفاوتهای فردی غیربیولوژیک میان دو جنس صورت میگیرد. در این سطح، تفاوتهای جنسیتی شامل ابعاد مختلف شخصیت فردی کنشگران مرد و زن میشود (همان).
• مناسبات جنسیتی سطح ساختاری
روابطی که در سطح ساختاری و نهادی میان کنشگران زن و مرد شکل میگیرد (همان: 16).
• مناسبات جنسیتی سطح نمادین
کنشها و موضوعاتی که به شکل نمادین تصورات قالبی مربوط به زنانگی و مردانگی را بازنمایی میکنند (همان: 18).
• جنس:
تفاوتهای زیستشناختی زن و مرد (فریدمن، 1381: 19).
• جنسیت:
تفاوتها و ویژگیهایی از زن و مرد که منشا روانشناختی، فرهنگی و اجتماعی دارند (گیدنز، 1374: 175).
• فرهنگ:
سیستمهای الگو شده یا سازمان یافتهای از نمادها که تحت جهتگیریهای کنش و اجزای درونی شدهی شخصیت افراد و الگوهای نهادی شدهی سیستم اجتماعی درآیند (معینی، 1374: 111).
فصل دوم:
ادبیات پژوهش
2-1 مقدمه
یاکوب بوکهارت3 میگوید سه قدرت بزرگی که واقعیت هستی بشر و روند تاریخ را معین کردهاند، عبارتند از: دین، قدرت و فرهنگ (پهلوان، 1382: 13). فرهنگ، مجموعهی شیوههای زندگی اعضای یک جامعه است (گیدنز، 1382: 56). فرهنگ، معرفت و شناختی است که مردم، جهت تعبیر و تفسیر رفتارهای اجتماعی به کار میگیرند (اسپردلی و مککوردی، 1386: 26).
یکی از جنبههای مهم این فرهنگ، کنشها، روابط و مناسبات جنسیتی است. در جوامع، معمولا اصالت به مرد داده شده است و مرد نمونهی کامل و اصیل انسان محسوب گردیده است. این امر موجب گردیده است که رفتار و خصوصیات اجتماعی و روانی مرد اصیل محسوب گردد. این موضوع جامعه را جنسیتگرا4 نموده است و موجب برتری یک جنس بر جنس دیگر شده است.
از سویی دیگر، با پدیدهی رسانه مواجهیم. رسانهها موتور حفظ، بازتولید، بازتاب و یا دگرگونی و تغییر ارزشها و فرهنگ جوامعاند. رسانهها از سویی به انتشار و اشاعهی نظام ارزشی حاکم کمک میکنند و از سویی دیگر، عامل تغییر، تحرک و نوآوری هستند. رسانهها میتوانند با تعیین سطح توقعات، بازنمودن افق نگاهها و توانا نمودن افراد جامعه به تخیل و خواستن شرایط زیستی گونهگون، موجب تحولات فرهنگی و اجتماعی گردند (مککونیل، 1382: 144).
وسایل ارتباط جمعی، به عنوان یکی از مهمترین وسایل ایجاد تغییرات در جوامع بشری، به جامعه و افراد آن کمک میکند تا در مسیر و خطمشی معین خود موفقتر و با آگاهی و اطلاعات بیشتری حرکت کند و روند مشارکت اجتماعی تسریع شود و در چگونگی تعامل متقابل شهروندان تاثیر گذاشته، کنشها و واکنشها را جهتدار و متناسب با دیگر ابعاد جامعه بسازد. اهمیت روزنامهها، رادیو، تلویزیون و دیگر رسانهها برای حاکمیت به اندازهای است که دولتهای جهان تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا این وسایل را برای تحکیم و تثبیت حاکمیت خود به کار گیرند و ارزشها و خواستهای خود را از طریق آن به جامعه القا نمایند.
از جمله ابزارهای رسانهای، فیلمها و سریالها هستند. فیلم، هنری است که دیگر هنرها را در خود ترکیب میکند و در کنار آن، از قوانین و عرفهای جدیدی برای بیان مفاهیم خود سود میجوید (وولن، 1389: 113)
هنر به طور کلی و فیلم به طور خاص دستکم در سه نقطه با واقعیت بستگی دارد:
1)هنرمند در دنیای واقعی زندگی میکند و از زندگی و تجربیات خود الهام میگیرد.
2) هنر وابسته به واقعیت است، زیرا باید با وسیلهی ارتباطی مناسب با آن بیان گردد.
3) هنرمند باید اثر خود را برای تماشاگرانی واقعی عرضه کند (استیفنسون و دبری، 1365: 12-11)
پس برای شناخت و یا تغییر فرهنگ، گفتمان و مناسبات جنسیتی جامعه، رسانه به طور کلی و رسانههای تصویری، به ویژه فیلم و سریال، ابزاری بسیار مناسب میباشند.
در این میان، تلویزیون، بهعنوان عامترین رسانهی تصویری و سریالهای تلویزیونی، به عنوان پرمخاطبترین برنامههای تلویزیون، اهمیت و جایگاهی خاص مییابند.
گفتمان جنسیتی غالب بر فضای اجتماعی ایران، به عنوان یکی از تاثیرگذارترین پدیدههای موجود در کنشهای زبانی و غیرزبانی افراد، در میان سریالهای تلویزیون به عنوان بخشی از نگاه رایج بر مفهوم جنسیت، نمود یافته است. ایدئولوژی گفتمان جنسیتی حاکم درصدد تزریق و بهرهوری از نگاه جنسیتی خودساختهای است که تامینکنندهی منافعاش باشد. این امر خود را به شکلی قدرتمند در رسانهی تلویزیون و به ویژه، سریالهای تلویزیونی نشان میدهد و به کمک این ابزار، در هستی اجتماعی افراد القا میگردد.
رسانه ابزار قدرتمندی است که میتواند گفتمان جنسیتی را به گونهای ناخودآگاه به افراد القا نماید. در واقع، میتوان گفت که ذهنیت افراد جامعه، به خصوص زنان، تحت تاثیر ناخودآگاهی است که حامل خواست گفتمان جنسیتی حاکم میباشد. لذا، آنها کنشهایی را در پیش میگیرند که نه خواست و باور خودشان، بلکه القای گفتمان جنسیتی حاکم است که از آنها به عنوان ابزاری در جهت بازتولید وضعیت موجود بهره میگیرد.
چارچوب نظری تحقیق: مکلوهان5 بر اساس ابزار ارتباطی، سیر تحول جوامع انسانی را به صورت زیر بیان میکند:
1) دوران تمدن باستانی بدون خط: دوران شفاهی و گفتوگوی سینه به سینه
2) دوران تمدن دارای خط: پیدایش خط و کتابت و ظهور فردگرایی
3) ) دوران تمدن مبتنی بر وسایل الکترونیکی و ظهور دهکدهی جهانی (دادگران، 1384: 97-98)
رایزمن6 سیر تحول جوامع بر اثر تحول وسایل ارتباطی را به شرح زیر بیان میکند:
1) دورهی راهبری سنت:
دورهای که در آن سنتهای فرهنگی از طریق نسلهای گذشته به نسلهای بعدی انتقال داده میشوند. در این دوره، سنتها تقدس دارند و در آنها شک و تردید روا نیست. بر این بنیاد، راههای آینده، همان راههای گذشتهاند (رابرتسون، 1374: 131).
2) دورهی درون راهبر:
دورهای که با کاهش تدریجی اهمیت سنت و در نتیجه، کاهش تشابهات رفتاری و گسترش فردگرایی همراه است. این دوره، زمانهای است که هر انسانی خود میباید بار مسوولیت عمل خویش را به دوش بکشد و بدین واسطه، عصر التهاب، هراس و سرزنشهای بیپایان است (همان). در این دوره، ابزار انتقال میراث فرهنگی، کتاب است. فرد در خلوت خویش و به گونهای فردی کتاب میخواند و از فرهنگ و سنت جامعهی خویش بهرهمند میگردد (دادگران، 1384: 85).
3) دورهی دگر راهبر:
دورهی ظهور وسایل ارتباط جمعی. دورهای که فرد تحت تاثیر قدرت جادویی وسایل ارتباط جمعیای قرار میگیرد که الگوهای خاص فکری و اجتماعی را القا میکنند. در این دوره، رسانهها و گردانندگان آنها الگوهای حیات اجتماعی را میسازند؛ آموزش به مقطعی خاص از زندگی محدود نیست، بلکه در تمام طول حیات فرد تداوم مییابد. این شکل از تحول اجتماعی با هدایت از راه دور رسانهها همراه است که فرد را نه در گوشهی عزلت یا جمع خانواده، بلکه در هر موقعیتی مورد تاثیر قرار میدهند؛ عصری که با بتواره پرستی و بحران هویت نیز توام است (همان: 87-86).
بدین واسطه، رسانهها جایگاه فرهنگی و اجتماعی خاصی مییابند. رسانهها در تعریف الگوهای فرهنگی و اجتماعی و معرفی فرصتها و امکانات موجود نقش به سزایی دارند و ابزار اساسی فرهنگسازی محسوب میگردند. رسانهها پیچیدهترین ابزار القای اندیشهاند که به آموزش غیرمستقیم مخاطبان و هدایت نگرشهای آنان میپردازند. رسانهها میتوانند به رشد آگاهیهای عمومی، تصحیح نگرشها، ارتقای فرهنگ جامعه و هویتسازی و در برابر، القای سکون و سکوت، بازتولید وضع موجود و حذف یا نادیده گرفتن برخی از اقشار جامعه بپردازند.
فرارسانهها نمیتوانند از فرهنگ جدا باشند، چرا که آنها محصولات فرهنگ جمعی و عمومی را به سطوح مختلفی از سلیقههای عمومی انتقال میدهند. فرا رسانهها فرهنگ را میسازند، بیان میکنند و بازتاب میدهند.
فرهنگ مذکور، اسطورهای از صاحب نقشهای استثنایی را که واقعیتها را با تصویری قلب شده منعکس میسازد، گسترش میدهد. این دنیای تصنعی، که همراه با تماشای وضعیت زندگی و چگونگی فعالیت ستارگان سینما، شخصیتهای مشهور و حتی گانگسترها جلوهگر میشود، در زندگی گروههای وسیع مخاطبان و استفادهکنندگان ارتباطات جمعی، مانند یک داروی مسکن تاثیر میگذارد. در چنین شرایطی، به هر چیز غیرواقعی جنبهی واقعی داده میشود و واقعیت، جز از طریق صافی منحرف کنندهی تخیل، امکان خودنمایی پیدا نمیکند (معتمدنژاد، 1385، 125).
رسانهها، از سویی با گسترش بنیان تجربهی مشترک، انسجام اجتماعی را افزایش میدهند (سورین و تانکارد، 1390: 452) و از سویی دیگر، به گونهای عمل میکنند که مخاطبان از آنها برای کسب تایید ارزشهای شخصی، جذب الگوهای رفتاری، همذات پنداری با دیگران و پیدا کردن بینش راجع به خود استفاده میکنند (مککوییل، 1382: 13).
2-2 پیام و گفتمان
هر رسانهای مبتنی است بر پیام و اساس هر پیامی، نشانه است. نشانه وسیلهای است جهت کسب دانش و ایجاد ارتباط و چیزی را که دال بر آن است به یاد میآورد (مورنو، 1386: 48). به همین واسطه نیز گفته میشود که نشانهشناسی، روابط ساختاری درون یک نظام را که وظیفهی تولید معنا را بر عهده دارند، بررسی میکند (هیوارد، 1386: 349).
پس ادراک پیام مبتنی است بر ادراک نشانهها. از دیدگاه پیرس سه گونه نشانه وجود دارد:
1) نشانهی شمایلی:
که مبتنی است بر شباهت نشانهها با موضوع. ماکت ساختمان، نقشه و همچنین، دکور یک فیلم یا سریال جزو نشانههای شمایلی محسوب میگردند.
2) نشانههای نمایهای:
که مبتنی است بر گونهای نسبت درونی و وجودی؛ شکلی از پیوستگی معنایی و گاه علت و معلولی میان موضوع و نشانه، مانند ساعت نشانهی زمان، بخار نشانهی گرمی و در فیلم یا سریال، نوع کنش زن و مرد که نشانگر مناسبات جنسیتی میان آنان است.
3) نشانهنمادین: